این سری مطالب، برگرفته از سخنرانیهای سرکار خانم میرزایی(لطفی آذر) در تبیین بیانات مقام معظم رهبری(دام ظلّه العالی) در جمع جوانان خراسان شمالی است؛ که در ماه صفر 1434 ایراد شده است.
مبانی دین
(قسمت دوم)
در قسمت قبل، پس از تبیین ضرورت کسب معرفت و عمیقاندیشی در دین و التزام عملی به دانستهها و شنیدهها از معارف و نیز اهمیت اتّکا به دو ثقل گرانسنگ پیامبر(صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) یعنی قرآن و اهلبیت(علیهمالسلام)، به بررسی بیانات مقام معظم رهبری(دامظلّهالعالی) در جمع جوانان خراسان شمالی پرداختیم.
گفتیم ایشان در سخنان خود، با طرح دو مقولهی پیشرفت ابزاری و پیشرفت متنی، این دو را لازمهی حیات یک جامعهی اسلامی دانستند و تبیین فرمودند که جامعه، علاوه بر پیشرفت در علم و صنعت و اقتصاد، باید در فرهنگ و سبک زندگی نیز پیشرفت کند؛ وگرنه به رستگاری نمیرسد.
در این قسمت، به ادامهی سخنان معظمٌله میپردازیم.
سبک زندگی
مقام معظم رهبری(دامظلّهالعالی) در ادامهی سخنان خود، فهرستی از برخی موارد سبک زندگی ارائه میکنند:
«چرا فرهنگ كار جمعی در جامعهی ما ضعیف است؟ این یك آسیب است. با اینكه كار جمعی را غربیها به اسم خودشان ثبت كردهاند، اما اسلام، خیلی قبل از اینها گفته است1: "تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوٰی"2 یا: "وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمیعاً"3؛ یعنی حتی اعتصام به حبلالله هم باید دستهجمعی باشد؛ "وَ لاتَفَرَّقُوا". چرا در برخی از بخشهای كشورمان طلاق، زیاد است؟ چرا در برخی از بخشهای كشورمان، روی آوردن جوانها به مواد مخدّر، زیاد است؟ چرا در روابط همسایگیمان، رعایتهای لازم را نمیكنیم؟ چرا صلهی رحم در بین ما ضعیف است؟ چرا در زمینهی فرهنگ رانندگی در خیابان، مردمان منضبطی به طور كامل نیستیم؟ این، آسیب است. رفت و آمد در خیابان، یكی از مسائل ماست؛ مسئلهی كوچكی هم نیست، مسئلهی اساسی است. آپارتماننشینی، چقدر برای ما ضروری است؟ چقدر درست است؟ چه الزاماتی دارد كه باید آنها را رعایت كرد؟ چقدر آن الزامات را رعایت میكنیم؟ الگوی تفریح سالم چیست؟ نوع معماری در جامعهی ما چگونه است؟ ببینید چقدر این مسائل متنوع و فراگیرِ همهی بخشهای زندگی، داخل در این مقولهی سبك زندگی است؛ در این بخش اصلی و حقیقی و واقعی تمدن، كه رفتارهای ماست. چقدر نوع معماری كنونی ما، متناسب با نیازهای ماست؟ چقدر عقلانی و منطقی است؟ طراحی لباسمان چطور؟ مسئلهی آرایش در بین مردان و زنان، چطور؟ چقدر درست است؟ چقدر مفید است؟ آیا ما در بازار، در ادارات، در معاشرتهای روزانه، به همدیگر به طور كامل، راست میگوییم؟ در بین ما دروغ، چقدر رواج دارد؟ چرا پشت سر یكدیگر حرف میزنیم؟ بعضیها با داشتن توان كار، از كار میگریزند؛ علت كارگریزی چیست؟ در محیط اجتماعی، برخیها پرخاشگریهای بیمورد میكنند؛ علت پرخاشگری و بیصبری و نابردباری در میان بعضی از ما چیست؟ حقوق افراد را چقدر مراعات میكنیم؟ در رسانهها چقدر مراعات میشود؟ در اینترنت چقدر مراعات میشود؟ چقدر به قانون، احترام میكنیم؟ علت قانونگریزی - كه بیماری خطرناكی است- در برخی از مردم چیست؟ وجدان كاری در جامعه، چقدر وجود دارد؟ انضباط اجتماعی در جامعه، چقدر وجود دارد؟ محكمكاری در تولید، چقدر وجود دارد؟ تولید كیفی در بخشهای مختلف، چقدر مورد توجه و اهتمام است؟ چرا برخی از حرفهای خوب، نظرهای خوب، ایدههای خوب، در حد رؤیا و حرف، باقی میماند؟ كه دیدید، اشاره كردند. چرا به ما میگویند كه ساعات مفید كار در دستگاههای اداری ما كم است؟ هشت ساعت كار باید به قدر هشت ساعت فایده داشته باشد؛ چرا به قدر یك ساعت یا نیم ساعت یا دو ساعت؟ مشكل كجاست؟ چرا در بین بسیاری از مردم ما مصرفگرایی رواج دارد؟ آیا مصرفگرایی، افتخار است؟ مصرفگرایی یعنی اینكه ما هر چه گیر میآوریم، صرف اموری كنیم كه جزء ضروریات زندگی ما نیست. چه كنیم كه ریشهی ربا در جامعه قطع شود؟ چه كنیم كه حقّ همسر، حقّ زن، حقّ شوهر، حقّ فرزندان رعایت شود؟ چه كنیم كه طلاق و فروپاشی خانواده، چنان كه در غرب رایج است، در بین ما رواج پیدا نكند؟ چه كنیم كه زن در جامعهی ما، هم كرامتش حفظ شود و عزت خانوادگیاش محفوظ بماند، هم بتواند وظایف اجتماعیاش را انجام دهد، هم حقوق اجتماعی و خانوادگیاش محفوظ بماند؟ چه كنیم كه زن، مجبور نباشد بین این چند تا، یكیاش را انتخاب كند؟ اینها جزء مسائل اساسی ماست. حدّ زاد و ولد در جامعهی ما چیست؟ چرا در بعضی از شهرهای بزرگ، خانههای مجردی وجود دارد؟ این بیماری غربی چگونه در جامعهی ما نفوذ كرده است؟ تجملگرایی چیست؟ بد است؟ خوب است؟ چقدرش بد است؟ چقدرش خوب است؟ چه كار كنیم كه از حدّ خوب فراتر نرود، به حدّ بد نرسد؟»
اینها اشکالاتی است كه نوع ما، گرفتارش هستیم و این، درد رهبر ماست. روی سخن ایشان هم با همهی من و شماست؛ چون این سخنرانی برای عموم جوانان شده است، نه برای خواص و دولتمردان. در دیروز تاریخ، مردم کوفه مینشستند، علی(علیهالسلام) برایشان سخن میگفت و آنها فقط میشنیدند و خبری از عمل کردن نبود؛ اما بیایید ما این گونه نباشیم، آستینها را بالا بزنیم و وارد میدان عمل شویم. حتماً با غور در فرهنگ اصیل اسلامی میتوانیم پاسخهایی برای این سؤالات بیابیم و گامی در جهت رفع نقایص فردی و اجتماعی برداریم.
مثلاً اینکه ما در بُعد فردی، گلیم خود را بیرون بکشیم و حساب خود را از دیگران جدا کنیم، درست نیست؛ در جامعهی اسلامی، افراد باید در بستر اجتماع، با فعالیتهای جمعی رشد کنند، از دردهای اجتماع، آگاه شوند و با صبر و تدبیر، کاستیهای یکدیگر را جبران نمایند.
یا همین مسئلهی طلاق؛ آمارها نشان میدهد که اکثر طلاقها، به علت اصالت دادن به پیشرفت ابزاری است. یعنی افراد برای اینکه از شئون اجتماعی عقب نمانند، زیر بار خیلی مسائل نمیروند و حاضر به صبر و قناعت نیستند. اما علت خیلی از طلاقهای امروز، از نظر دین اصلاً قابل قبول نیست.
یا مثلاً بررسی کنیم که برخورد ما با قانون چگونه است؟ قانون برای راحتی خود ما و نظم اجتماع است؛ آیا حتماً باید جریمههای سنگین، وضع شود تا ما قوانین رانندگی و و نظم عبور مرور در شهرها را جدی بگیریم؟
یا ریشهیابی کنیم که چرا اگر زمینی داشته باشیم، ترجیح میدهیم آپارتمان و برج بسازیم تا خانهای بسیط و معمولی؟ آیا عشق به آپارتماننشینی را از فرهنگ دینیمان برداشت کردهایم، یا فقط به خاطر سود شخصی، این کار را میکنیم؟ کدام نحوه زندگی، سلامت جسم و جانمان را فراهم میکند؟
یا ببینیم حقیقتاً كدام یك از ما در زندگی، به قدر ضرورت اکتفا میكنیم؟ متأسفانه ما هنوز حتی نمیدانیم مصرفگرایی از دید رهبرمان كه همان دید دین و ائمهی اطهار(علیهمالسلام) است، دقیقاً چه معنایی دارد! واقعاً جا دارد که نخبگان و متخصصین ما روی این مسائل، غور و بررسی کنند. اینها آسیبشناسیهایی است كه برای شناخت تمدن اسلامی باید داشته باشیم؛ وگرنه خون شهدا و زحمات امام(قدّسسرّه) و رهبر(دامظلّهالعالی) به هدر میرود.
جا برای کار کردن، بسیار زیاد است: عادات غذایی غلط و چگونگی اصلاح آنها در طب اسلامی، قواعد و قوانین معاشرت و نحوهی ارتباطات از دید اسلام، حقوق و وظایف همسایه، دیدگاه دین نسبت به ازدواج و طلاق و قیاس آن با جامعهی غربی، الگوی تفریح سالم، جایگاه ورزش در اسلام و تفاوت آن با ورزشهای غربی، جراحیهای زیبایی و...؛ اینها همه، موضوعاتی است دستنخورده که جای بررسی بسیار دارد و نیازمند عدهای جوان بانشاط و متخصص است که زحمت تحقیق و تفحص را به جان بگیرند، دلیل و برهان جمع کنند، تحلیل کنند و برای نشر فرهنگ اسلامی، دست به قلم شوند. چون ما تمام این مسائل را در دینمان داریم؛ "لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إلاَّ فی كِتابٍ مُبینٍ"4. همهی اینها در دل قرآن و روایت هست؛ فقط نیاز به جستجو دارد.
یا دربارهی محکمکاری در تولید و همهی کارها، روایت داریم که روزی، پیامبر(صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) سنگ لحد قبری را با ظرافت و دقت تمام در جایش گذاشتند و قبر را هموار کردند؛ آن گاه فرمودند: من میدانم که این جسد به زودی پوسیده خواهد شد و از بین خواهد رفت؛ اما خداوند دوست دارد هنگامی كه بنده، كاری انجام میدهد، آن كار را محكم و استوار کند5.
این به ما میگوید هر کار ریز و درشت فردی و اجتماعی که میخواهیم انجام دهیم، باید کامل و دقیق انجام دهیم؛ اگر میخواهیم جارو بزنیم، اگر خیاطی میکنیم، اگر نظافت میکنیم یا...، فرقی ندارد؛ هر کاری را باید درست و بادقت انجام دهیم. این نحوه کار کردن، باعث تقویت اراده میشود؛ زیرا اگر عادت کنیم که کارها را سرسری انجام دهیم و یا نیمهکاره رها کنیم، به تدریج نفسمان بدعادت و سستاراده میشود. نفسی هم كه بیاراده باشد، دیگر نمیتواند در مقابل سختیها بایستد و مجاهده کند؛ لذا ذلیل میشود و گناه برایش سبك و آسان میشود.
درست کار کردن، حیطهی گستردهای دارد و باعث انضباط اجتماعی هم میشود. مثلاً روایت داریم که اگر سنگی را از سر راه برداری، برایت حسنه نوشته میشود6. اما آیا ما سعی میکنیم که این اصول را رعایت نماییم؟ خیابان که هیچ؛ اصلاً در حرم ائمه(علیهمالسلام) یا مجالس ذکر که محل رفت و آمد فرشتگان و حضور معنوی ائمه(علیهمالسلام) است، چقدر به نظافت اهمیت میدهیم؟ آیا شده نسبت به دستمالهایی که اطرافمان ریخته، عکسالعمل نشان دهیم؟ اینها مواردی است که ظاهراً کوچکاند؛ اما اگر نگاهمان سطحی نباشد، میبینیم که در باطن، بسیار مهماند؛ چون در همه کار ما، تأثیر میگذارند.
یكی دیگر از بحثهایی كه باید به آن بپردازیم، بحث زن و مرد است. ما هنوز جایگاه حقیقی زن و مرد را در خانواده پیدا نكردهایم. ما هنوز نفهمیدهایم كه قوّام بودن مرد و اطاعت زن از شوهر، به چه معناست. آیا به معنی مردسالاری و ذلت و خواری زن است؟ یا یك نظام فطری عادلانه در نظام هستی است که اگر بر اساس آنچه دین و پیشرفت متنی ترسیم میكند، صورت گیرد، دیگر این همه اختلاف و طلاق وجود نخواهد داشت.
در اجتماع سالم دینی، دلیلی برای بالا رفتن سن ازدواج، وجود ندارد و هرگز بچهدار شدن، به عنوان مشكل ظهور پیدا نخواهد كرد. اما متأسفانه امروز میبینیم که هم سن ازدواج، بالا رفته و هم بچهدار شدن، تبدیل به یک مشكل شده؛ آن قدر كه جوانان، نهایتاً یك فرزند میآورند. امروز فرزند زیاد برای پدر و مادر، فقط غصه و کابوس است، نه شوق و نشاط! اینها دردهای جامعهی امروز ماست. چنین چیزهایی نباید در نظام ما که نظام منحصر به فرد اسلامی است، باشد؛ ولی هست! چون نگاه ما به این امور، نگاه مُلكی و دنیایی صِرف شده و واضح است كه در این نگاه، ازدواج و بچهدار شدن، سخت و دست و پا گیر است. تمام این مشكلات، ناشی از تجلیات وهم شیطان است. نگاه ما باید از ملک به ملكوت و از سطح به عمق برود؛ که وقتی سیستم فرهنگی ما با فطرت و عمق دین هماهنگ شود، هیچ یك از این مشكلات نخواهد بود.
یکی از دیگر مشکلات ما، این است که زن اگر بیرون از خانه كار كند، عزت خانوادگیاش مخدوش میشود و اگر در خانه بماند، عزت اجتماعیاش زیر سؤال میرود. در حالی که اسلام، زن را نه در پستو میپسندد و نه مطلق در اجتماع. همان طور که نمیپذیرد مرد، اجتماعی محض باشد و وقتی به خانه میآید، پایش را روی پایش بیندازد و هیچ کاری نکند. در بینش اسلامی، هر دوی زن و مرد، باید هم در خانه باشند و هم در اجتماع؛ منتها اصل برای زن، خانه است و برای مرد، اجتماع؛ چنانکه اجتماع برای زن، در حاشیه است و نیز خانه برای مرد.
لذا با مراجعه به سیرهی اهلبیت(علیهمالسلام) میبینیم که حضرت رسول(صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) هنگام تقسیم کار برای حضرت علی(علیهالسلام) و حضرت فاطمه(سلاماللهعلیها) کارهای بیرون را به علی(علیهالسلام) میسپارد و کارهای خانه مثل پختن نان، تمیز کردن خانه و دوختن لباس را به زهرا(سلاماللهعلیها)؛ اما علی(علیهالسلام) هم وقتی به خانه میآید، در کارهای خانه، شریک و کمککار زهرا(سلاماللهعلیها) میشود و زهرا(سلاماللهعلیها) نیز هر زمان که لازم باشد، وارد اجتماع میشود و به کارهایی همچون پرستاری بیماران در پشت جبهه و هدایت مردم میپردازد.
مسئلهی دیگر، تجملگرایی است. ما نمیتوانیم بگوییم كه اسلام، زیبایی را نمیپسندد. خدا جمیل است و جمال را دوست دارد؛ اما باید ببینیم كیفیت و كمیت صحیح زیبایی در اسلام چگونه است.
البته برای آنکه این امور به عنوان فرهنگ در جان ما بنشیند، تحلیل بیشتری لازم است. چون با تهاجم عمیق فرهنگی، سیستم زندگی ما را تغییر دادهاند. البته الحمدلله، همهی ما انقلابی و پایبند به نظام هستیم؛ اما باید بدانیم که این پایبندی، به حرف و شعار نیست، به تبعیت است. این فرمایشات رهبر عزیزمان(دامظلّهالعالی) بسیار كاربردی است و از ما خواستهاند که در این زمینه، كار علمی و عملی كنیم. من و شما مسئولیم و باید قدر این نعمت را بدانیم؛ وگرنه فردا مدیون هستیم و باید جوابگو باشیم. ما معتقدیم ریشهی جامعهی ما سالم است؛ پس باید شتاب کنیم و این پیرایهها و بیماریها را با معرفت، از خود و جامعه برداریم تا پیشرفت و تمدن اسلامی حاصل شود.
آیتالله خامنهای(دامظلّهالعالی) در ادامه میفرمایند:
«اینها بخشهای گوناگونی از مسائل سبك زندگی است و دهها مسئله از این قبیل وجود دارد؛ كه بعضی از اینها كه من گفتم، مهمتر است. این، فهرستی است از آن چیزهایی كه متن تمدن را تشكیل میدهد. قضاوت دربارهی یك تمدن، مبتنی بر اینهاست. نمیشود یك تمدن را به صِرف اینكه ماشین دارد، صنعت دارد، ثروت دارد، قضاوت كرد و تحسین كرد؛ در حالی كه در داخل آن، این مشكلات فراوان، سراسر جامعه و زندگی مردم را فرا گرفته. اصل، اینهاست؛ آنها ابزاری است برای اینكه این بخش تأمین شود، تا مردم، احساس آسایش كنند، با امید زندگی كنند، با امنیت زندگی كنند، پیش بروند، حركت كنند، تعالی انسانی مطلوب پیدا كنند.»
در جامعهی بیمار، اگر چه پیشرفت ابزاری وجود داشته باشد، مشکلات فراوانی، زندگی مردم را احاطه میکند و اعتقادات و باورها نمیتواند سر جای خود بنشیند و درست پیاده شود. پس در درجهی اول باید جامعه را درمان كنیم. درمانش هم به دست تكتك ماست و راه درمان را هم به ما گفتهاند.
ایشان میفرمایند: «مقولهای در اینجا مطرح میشود و سر برمیآورد، به عنوان مقولهی فرهنگ زندگی. ما باید به دنبال این باشیم كه فرهنگ زندگی را تبیین و تدوین كنیم و به شكل مطلوب اسلام، تحقّق ببخشیم. البته اسلام، بُنمایههای چنین فرهنگی را برای ما معیّن كرده. بُنمایههای این فرهنگ، عبارت است از خردورزی، اخلاق، حقوق؛ اینها را اسلام در اختیار ما قرار داده است. اگر ما به این مقولات به طور جدّی نپردازیم، پیشرفت اسلامی تحقق پیدا نخواهد كرد و تمدن نوین اسلامی شكل نخواهد گرفت. هر چه ما در صنعت پیش برویم، هر چه اختراعات و اكتشافات زیاد شود، اگر این بخش را درست نكنیم، پیشرفت اسلامی به معنای حقیقی كلمه نكردهایم!»
اینها، متن زندگی ماست، که اگر نباشد، هیچ پیشرفتی به درد انسانیت ما نخواهد خورد و انقلابمان دچار آسیب خواهد شد. انقلاب هم، چیز بیارزشی نیست كه بگوییم آسیب آن، اهمیت ندارد؛ بلکه این، نعمتی است كه به ما داده شده تا از آن، استفاده كنیم و هر کس به هر اندازه در آسیب دیدن ارزشهای انقلاب شریك باشد، به همان اندازه از رضایت امام زمان(عجّلاللهفرجه) محروم است.
از همین روست که اسلام در تمام ابعاد و شئون ریز و درشت زندگی، آداب و دستورالعمل دارد؛ حتی استحمام و قضای حاجت و... . این برای آن است كه اجتماع اسلامی، یك اجتماع سالم باشد؛ نه اینكه هزار و یك درد و بیماری را در جسم و اقتصاد و اخلاق و فكر و اندیشه، تحمیل كند. اگر آداب اسلامی را ساده و شوخی بگیریم، نمیتوانیم یك جامعهی اسلامی با پیشرفت سالم داشته باشیم. در سبك زندگی باید بفهمیم که چه چیز و چگونه بخوریم، چقدر و چگونه بخوابیم، چه بپوشیم، چه بگوییم و...7؛ باید بفهمیم معماری خانهمان چگونه باشد تا در هر فصل، هوای پاک و مطبوع به ما بدهد.
البته رسیدن به اینجا، كار میخواهد و زمان میبرد؛ ولی به هر حال باید دستهجمعی و با آسیبشناسی، این فرهنگسازی را در خود، خانواده و جامعهمان شروع کنیم. باید این اصول را از دینمان استخراج كنیم؛ آن هم نه در شنیدن و فهمیدن، بلكه در حمل كردن. ریشهی این اصول هم، خردورزی و تعقّل است. عقل، یكی از بنمایههای پیشرفت متن زندگی ماست كه ابزار پیشرفت باید بر آن، سوار شود. بعد، اخلاق است8 و بعد، حقوق؛ و اسلام، همهی اینها را در قرآن و سیرهی اهلبیت(علیهمالسلام) در اختیار ما قرار داده و پیامبر(صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) این دو را به عنوان دو ثقل گرانبها برایمان گذاشته است؛ مجموعهی آداب زندگی را در قرآن، و كیفیت عمل به آن آداب را در سیره. پس ما باید حقایق قرآن را بفهمیم و بشناسیم؛ و علاوه بر شناخت و بررسی سیره، منتظر آمدن امام زمان(عجّلاللهفرجه) باشیم؛ که انتظار یعنی زمینهسازی و ایجاد محاذات و همسنخی با فرهنگ امام. اگر این محاذات را برقرار نكنیم، فردا هم که امام آمد، نمیتوانیم فرهنگ و سبک زندگی او را بپذیریم!
آری، اگر این دو ثقل را برای ما گذاشتهاند، یعنی مسیر پیشرفتمان را گذاشتهاند. اما حال که چند دهه از انقلاب ما میگذرد، ببینیم چقدر پیشرفت کردهایم. مسلّم است که از نظر پیشرفت ابزاری، در سیاست، امور نظامی، فنآوری و پزشکی، خیلی پیشرفت كردهایم؛ اما از نظر پیشرفت متنی در تقوا، در ایمان، در سبك زندگی و اخلاق و رفتار اسلامی چطور؟ مثلاً آیا گفتگوهای ما با هم، گفتار اسلامی است؟ آیا در خانوادهها، همسران یا اولیاء و فرزندان نسبت به هم، كلام قشنگ و محبتآمیز اسلامی دارند؟ آیا همه در زندگی، مصرفگرایی و غربزدگی را کنار گذاشتهایم؟ و...
البته جلوی خطر را از هر كجا بگیریم، خوب است و جای شكر دارد. چون به هر حال، تکتک من و شما، مسئول خونهای شهدا هستیم؛ كه همچون قیام حضرت اباعبدالله(علیهالسلام)، هدفشان احیای اسلام است.
ایمان و ایدئولوژی
مقام معظّم رهبری(دامظلّهالعالی) ادامه میدهند:
«رفتار اجتماعی و سبك زندگی، تابع تفسیر ما از زندگی است: هدف زندگی چیست؟ هر هدفی كه ما برای زندگی معیّن كنیم، برای خودمان ترسیم كنیم، به طور طبیعی، متناسب با خود، یك سبك زندگی به ما پیشنهاد میشود. یك نقطهی اصلی وجود دارد و آن، ایمان است. یك هدفی را باید ترسیم كنیم: هدف زندگی را؛ و به آن، ایمان پیدا كنیم. بدون ایمان، پیشرفت در این بخشها، امكانپذیر نیست؛ كارِ درست، انجام نمیگیرد.»
پس اگر چه شعار و اعتقاد ما اسلام باشد، اما سبك زندگیهای ما كاملاً نشان میدهد كه تفسیرمان از زندگی، مطابق اعتقادمان نیست! وگرنه زندگیمان، نه در یك گوشه، بلكه در تمام شئون فردی و اجتماعی باید تمدن اسلامی را نشان میداد. نقطهی اصلی در سبک زندگی، ایمان ماست؛ ایمان به آن هدفی كه برای خود، ترسیم میكنیم، چه هدف حق باشد و چه هدف باطل. آن هم نه هدف به عنوان شعار و نه حتی به عنوان اعتقادی خشك و بایگانیشده در ذهن كه فردا به آن میرسیم! چون اگر امروز بهشت را نسازیم و اسماء الهی را نشناسیم، فردا به بهشت هم برویم، آن را درك نخواهیم كرد! باید امروز بدانیم هدف جلوهی اسماء الهی در ناسوت، چیست و اسماء در دنیا، چه كاری و برای چه كسی میكنند.
البته تمام پیشرفتهای ابزاری نیز، از جلوات اسماء الهی در دنیاست؛ چون به هر حال، انسان، مظهر و معلَّم اسماء است. اما بطن اسماء میخواهد ما را به پیشرفت متنی برساند و تجلیات برتر خدا را به ما نشان دهد؛ و این اعتقاد، باید سبك زندگی ما را مشخص كند. پس هدف، فقط یك باور خشك ذهنی نیست؛ بلکه ما، همهی اسماء الهی را داریم و باید مهندسی كنیم و این هدف را ترسیم نماییم و به آن، ایمان آوریم؛ که ایمان هم، فقط باور نیست، شهود قلبی است.
آیتاللهالعظمی خامنهای(دامظلّهالعالی) میفرمایند:
«بدون ایمان، پیشرفت در این بخشها، امكانپذیر نیست؛ كارِ درست انجام نمیگیرد. حالا آن چیزی كه به آن ایمان داریم، میتواند لیبرالیسم باشد، میتواند كاپیتالیسم باشد، میتواند كمونیسم باشد، میتواند فاشیسم باشد، میتواند هم توحید ناب باشد؛ بالأخره به یك چیزی باید ایمان داشت، اعتقاد داشت، به دنبال این ایمان و اعتقاد پیش رفت. مسئلهی ایمان، مهم است. ایمان به یك اصل، ایمان به یك لنگرگاه اصلی اعتقاد؛ چنین ایمانی باید وجود داشته باشد. بر اساس این ایمان، سبك زندگی انتخاب خواهد شد.»
دقت كنید كه نفرموده اسلام؛ بلکه باید ایمان باشد. یک جا هست که من مسلمانم، اما ذلیلم؛ مثل خیلی از جوامع مسلمان امروز که در جهان میبینیم! آنها مسلماناند؛ اما به دنیا و غرب، "ایمان" دارند و در سایهی این ایمان، پیشرفت ابزاری هم دارند؛ چون این، سنت الهی است که هر كس دنیا را بخواهد، كشتزار دنیایش آباد میشود9. اما پیشرفت آنها، ذلیلانه و در وابستگی کامل است و پیشرفت متنی هم اصلاً ندارند! در حالی که اگر به اسلام و توحید ناب "ایمان" داشتند، هم پیشرفت ابزاری میکردند و هم پیشرفت متنی.
ایمان، همان ایدئولوژی است، همان مكتب فكری انسان؛ و ایدئولوژی اسلامی، همان ایمان ناب و بینش توحیدی است كه اگر سبك زندگی ما بر اساس آن باشد، در پیشرفت ابزاری و متنی، موفق خواهیم شد. چون هدف، دین است و دنیایی كه بر پایهی آخرت و دین، بنا شود.
رهبر معظّم انقلاب(دامظلّهالعالی) در ادامه میفرمایند:
«چند فیلسوفنمای غربی، عنوان "ایدئولوژیزدایی" را مطرح كردهاند... که: آقا، جامعه را با ایدئولوژی نمیشود اداره كرد!... [در حالی که] هیچ ملتی كه داعیهی تمدنسازی دارد، بدون ایدئولوژی نمیتواند حركت كند و تا امروز حركت نكرده است. هیچ ملتی بدون دارا بودن یك فكر و یك ایدئولوژی و یك مكتب، نمیتواند تمدنسازی كند.»
پس بدون مكتب و ایدئولوژی، نمیتوان تمدن به وجود آورد. حتی كمونیسم، ماركسیسم، اومانیسم و... هم اگر پیشرفت كردند، با ایدئولوژی و اعتقادشان و هدفی که بر اساس آن ترسیم كردند و به آن ایمان آوردند و سبك زندگیشان را چیدند، پیشرفت كردند؛ وگرنه بدون ایدئولوژی، نمیشود موفق شد و پیشرفت كرد. البته شرط پیشرفت، ایمان به ایدئولوژی است. ما ایدئولوژی درست داریم؛ اما به آنچه داریم، ایمان نداریم! بر خلاف غربیها كه در بینش، دنیادارند؛ اما به همان غلطی كه دارند، ایمان دارند و در این حد، واقعاً هم موفق هستند. آنان به قانونشان ایمان دارند و لذا با قانون، اخلاق اجتماعی ایجاد میكنند. مثلاً ایمان دارند كه اگر مرتکب تخلّف رانندگی شوند، باید جریمهی سنگینی بپردازند؛ لذا درست رانندگی میکنند. ولی ما با اینکه میدانیم قوانین اسلامی را باید رعایت كنیم، عمل نمیكنیم و شكست میخوریم؛ آن وقت، این شكست را گردن خدا میاندازیم و میگوییم: اصلاً كافران و گنهكاران، بهترند و خدا، آنان را بیشتر دوست دارد! حال آنکه «از ماست که بر ماست»؛ مشکل، آنجاست که سبك زندگی ما بر اساس باورمان نیست.
ما حتی از جریمهها و قوانین دنیوی نیز به راحتی فرار میكنیم؛ چون به این هم ایمان نداریم! ما سبك زندگی خود را این طور انتخاب كردهایم و گویی به همین، قانع و راضی شدهایم! همین ما كه در یك خانهی دویست متری حیاطدار زندگی میكردیم، چون باور به معماری اسلامی نداشتیم، وقتی دیدیم که اگر آپارتمان بسازیم و بفروشیم، ثروتمان زیاد میشود، همین کار را کردیم! ما كافر و مشرك نبودیم؛ مسلمان بودیم، اما ایمان به هدفمان نداشتیم.
...و این، نمونهای از کلّ زندگی ماست که روش خود را از ثقلین، اقتباس نکردهایم. برای همین هم قرآن میفرماید که پیامبر(صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) فردا از ما به خدا شكایت میكند: "یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً"10؛ یعنی امت من، قرآن را پشت سر گذاشتند و با آن، زندگی نكردند! البته ما با قرآن، زندگی كردهایم؛ وگرنه این توفیق را به ما نمیدادند كه این سخنان ارزشمند رهبر را بشنویم. اما از طرف دیگر هم با قرآن زندگی نكردهایم؛ چون حقّ آن را در عمل، ادا نكردهایم.
و امروز جبران این خطاها، یکباره ممکن نیست؛ بلکه یك حركت تدریجی اجتماعی میخواهد، که مستلزم صبر و ایمان است. ما تا به حق، ایمان نیاوریم، موفق نمیشویم. نگوییم «با یک گل، بهار نمیشود»؛ درست است كه بهار نمیشود، اما خودش كه یك گل میشود! اقلاً یك گل، خار نشده و خودش الگوست؛ حال چرا آن یك دانه، ما نباشیم؟! این بیانات ارزشمند، دردهای كسی است كه مثل پدر برای ما دلسوزی میكند و تلاشش این است كه جامعه، هم پیشرفت ابزاری داشته باشد و هم پیشرفت متنی؛ و تکتک ما از عوام و خواص، مسئولیم كه برای تحقق منویات معظّمله، تلاش كنیم و سبک زندگیمان را بر اساس پیشرفت در متن و حقیقت دین ترسیم کنیم، نه با هدف پیشرفت ابزاری.
پایان قسمت دوم
پینوشت:
[1] چنانکه خلفا و بنیامیه و بنیعباس هم، به هر وسیله باطل، خیلی چیزها را به نام خود، ثبت کردند و امروز هم برخی، آنان را سبب گسترش فرهنگ و تمدن اسلامی در ایران میدانند!
[2] سوره مائده، آیه 3 : بر نیکی و تقوا، یکدیگر را یاری کنید.
[3] سوره آل عمران، آیه 103 : و همگی به ریسمان الهی، چنگ زنید.
[4] سوره انعام، آیه 59 : و هیچ تر و خشكی نیست، جز آنكه در كتاب مبین آمده است.
[5] بحار الأنوار، ج70، ص298 : "إِنِّی لَأعْلَمُ أنَّهُ سَیبْلَی وَ یصِلُ إِلَیهِ الْبِلَی، وَ لَكِنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ یحِبُّ عَبْداً إِذَا عَمِلَ عَمَلاً فَأحْكَمَهُ".
[6] نهج الفصاحة مجموعه كلمات قصار حضرت رسول(صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم)، ص769 : "مَنْ رَفَعَ حَجَراً عَنِ الطَّرِیقِ، كتبتْ لَهُ حَسَنَة".
[7] برای مطالعه در این باره، به نوارهای درسی "طهارت" از مؤلف رجوع شود.
[8] برای مطالعه در این باره، به نوارهای درسی "ریشههای بنیادین اخلاق" و کتاب "دریای مكرمت" از مؤلف رجوع شود.
[9] سوره شوری، آیه 20 : "مَنْ كانَ یریدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِی الآخِرَةِ مِنْ نَصیبٍ"؛ هر كس كشت دنیا را بخواهد، از آن به او میدهیم؛ ولی دیگر در آخرت، نصیبی ندارد.
[10] سوره فرقان، آیه 30 : پروردگارا، همانا قوم من، این قرآن را مهجور کردند!
نظرات کاربران